هم نفس با من بمان...
آهو سرچشمه چراآمدی؟! تشنه ای یابه شکارآمدی؟! نه تشنه ام نه،به شکارآمدم عاشقم به دنبال یار آمده ام! آسمان دل من بارانی است! ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: آیدآیازمانی که دیگر :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: پرستش...
خواهد آمدباران
ودل باغچه ترخواهدشد
وزمین دیگربار
رنگ گل هاوگیاهان را
رنگ زیبایی وشوق
رنگ شوروشروآزادی را
حس خواهدکرد
وزمین خواهد دید
که دراین وادی بسیارعقیم
دراین دل مرداب
بازهم فصل بهار
چون گل از لای لجن حتی،
خواهدرویید...
درزمین نام ونقش ازپلیدی نباشد؟
هرچه فریاد بد
مرده باشد؟
حاکم این زمین وزمان
عشق باشد؟
پرچم جاودان جهان
عشق باشد؟
هیچ نبود،بجزمهربانی؟!
آه باران!
بباروبشوی این پلیدی
نفرت ودردورنج وپستی
واین سیاهی ونامردی را
ازسروصورت زشت این نابکاران
زندگی رابده جلوه ای نو
وحشت آبادویران دل را
باردیگر
بکن چوگلستان!
ای شب!به پاس صحبت دیرین،خدای را بااوبگوحکایت شب زنده داریم
بااوبگوچه می کشم ازدرد اشتیاق شایدوفاکند،بشتابد به یاریم!
ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین آگه شودزرنج من وعشق پاک من
بااوبگو که مهرتواز دل نمی رود هرچندبسته،مرگ،کمربرهلاک من
ای شعرمن!بگوکه جدایی چه می کند کاری بکن که در دل سنگش اثرکنی
ای چنگ غم،که از توبجزناله برنخاست! راهی بزن که ناله ازاین بیشترکنی
ای آسمان،به سوز دل من گواه باش کزدست غم به کوه وبیابان گریختم
داری خبرکه شب همه شب دور ازآن نگاه مانندشمع،سوختم،اشک ریختم؟!
ای روشنان عالم بالا،ستاره ها رحمی به حال عاشق خونین جگرکنید
یاجان من،زمن بستانیدبی درنگ یاپافرانهیدوخدارا خبرکنید!
آری،مگرخدابه دل اندازدش که من زین آه وناله راه به جایی نمی برم
جزناله های تلخ نریزد زساز من ازحال دل اگرسخنی برلب آرم
آخراگر پرستش اوشدگناه من عذزگناه من،همه،چشمان مست اوست
تنهانه عشق وزندگی وآرزوی من اوهستی من است که آینده دست اوست!
پیچک دات نت قالب جدید وبلاگ |